خواستگار قسطی
چند روز بود که پشت سر هم میومد دفتر و درباره بیمه بدنه ماشینش پرس و جو میکرد و هر بار مثل یک نماینده مشتریمدار من و همکارم به سوالاش جواب میدادیم. و بالاخره پس از چند روز موفق شدیم بیمه بدنه پراید ایشون و بزنیم. اونم به صورت قسطی. اینقدر خوش رو بود که من تو دلم میگفتم عجب مامانی؛ خوش به حال بچههاش و یاد مامان خودم میافتادم.
موقع اقساط که شد دیگه این مادر محترم در دسترس نبودن. پرس و جو کردم که چی شده این خانوم چرا قسطاش و پرداخت نمیکنه.
بعدها متوجه شدم ایشون خواستگار همکار ما بودن و واسه پسرشون دنبال دختر خوب میگشتن و چندباری با آقازادشون تشریف آوردن دفتر و عروس و پسندیدن و تحقیقات محلی هم کامل کردن اما از بخت بدشون همکار ما قصد ازدواج نداشته و وقتی جواب منفی شنیدن دیگه از خیر پرداخت اقساط هم گذشتن.
بعد چند ماه پیگیری یک روز اومدن دفتر و مثل مادر شوهرایی که از عروسشون طلب دارن اصلا به همکار ما نگاه نمیکرد یا به قول معروف بعضی وقتا براش پشت چشم نازک میکرد. بهش با خنده گفتم خانوم محترم یعنی شما جواب منفی گرفتی ما نباید حق بیمهرو بگیریم. همونطوری درحالی که لبخند میزد و به همکار ما اخم میکرد گفت دارم ماشین و میفروشم سال دیگه برا تمدیدش زنگ نزنید.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟نظری بدهید!